فریندل
اگر از دانشآموزان و معلمهای دبستان لینکن میخواستیم سه فهرست از بچههای خوب، بد و باهوش مدرسه تهیه کنند، بدون شک اسم نیک آلن درهیچکدام از آنها قرار نمیگرفت. نیک شایسته داشتن فهرستی مخصوص به خود بود و همه این را میدانستند. نیک پسری خلاق و متفاوت است. او به همه چیز به گونهای دیگر نگاه میکند. توان این را دارد که کلاس درس را به یکی از سواحل زیبای گرمسیری تبدیل و نه تنها همکلاسیهایش را خوشحال کند، بلکه معلمش را هم با نوآوریهایش تحت تاثیر قرار دهد. او در کلاس پنجم با خانم گرینجر، معلمی سختگیر و مقرراتی روبهرو میشود و این موقعیت ماجراها و حوادث گوناگون و پرکششی را به وجود میآورد که خواننده را به دنبال خودش میکشاند.
۱۰۰,۰۰۰ ریال
"اگر از دانشآموزان و معلمهای دبستان لینکن میخواستیم سه فهرست از بچههای خوب، بد و باهوش مدرسه تهیه کنند، بدون شک اسم نیک آلن درهیچکدام از آنها قرار نمیگرفت. نیک شایسته داشتن فهرستی مخصوص به خود بود و همه این را میدانستند."
نیک پسری خلاق و متفاوت است. او به همه چیز به گونهای دیگر نگاه میکند. توان این را دارد که کلاس درس را به یکی از سواحل زیبای گرمسیری تبدیل و نه تنها همکلاسیهایش را خوشحال کند، بلکه معلمش را هم با نوآوریهایش تحت تاثیر قرار دهد. او در کلاس پنجم با خانم گرینجر، معلمی سختگیر و مقرراتی روبهرو میشود و این موقعیت ماجراها و حوادث گوناگون و پرکششی را به وجود میآورد که خواننده را به دنبال خودش میکشاند. این کتاب با داستانی جذاب و تاثیرگذار و پر از لحظههای شاد و موقعیتهای طنزآمیز به نوجوانها تفکر خلاق، نوآوری و حرکت را می آموزد. بچهها با خواندن این کتاب میگیرند که چطور با حفظ اصول و مقررات آموزشی و احترام به پدر و مادرها و معلمان مدرسه ابتکار عمل داشته باشند و از این راه بر محیط و جامعهی خود تاثیر بگذارند. فهرست: فصل اول : نیک فصل دوم: خانم گرنجر فصل سوم: سوال فصل چهارم: جست و جوی کلمهها فصل پنجم: گزارش فصل ششم: ایدهی بزرگ فصل هفتم: جنگ کلمهها فصل هشتم: قدرتمندتر از شمشیر فصل نهم: شطرنج فصل دهم: آزادی مطبوعات فصل یازدهم: فوقالعاده!فوقالعاده! همه چیز درباره... فصل دوازدهم: صدا و سیما فصل سیزدهم: آبها از آسیاب میافتد فصل چهاردهم: درون نیک فصل پانزدهم: ...وحالا برنده مسابقه گفتاری از مترجم: اندرو کلمنتس، داستان نویس مدرسه تقریبا، هر روز طرفهای ظهر، اندرو کلمنتس، لپ تاپ به دست، راهی حیاط پشتی خانهاش میشود. آنجا یک کلبه کوچک هست که جان میدهد برای خلوت گزیدن و درتنهایی فکر کردن و بعدش هم نوشتن. در این کلبه فقط یک میز تحریر، یک تخت، یک اجاق کوچک چوبی و مقدار زیادی سکوت یافت میشود . تخت هم هدیه پسرانش است که بارها او را در حالی که روی زمین لخت کلبه خوابش برده بود، دیده بودند. او عاشق سکوتی است که می تواند لحظات خلاقی برایش بیافریند. و در این کلبه و در این سکوت، شاهکارهای زیادی برای نوجوانان آفریده است. کتابهای به یاد ماندنی مثل فریندل، خبر لندری، کارنامه، داستان مدرسه، پسر بابای مدرسه، یک هفته در جنگل و ژاکت. او تا به حال حدود پنجاه کتاب به چاپ رسانده و اکثر این کتابها از پرفروشترین کتابهای دورهی خود بودهاند. فریندل، اولین داستان بلند او، نقطهی عطفی در زندگیاش بود. این کتاب به زبانهای مختلف ترجمه شد و تا به حال بیش از 5/2 میلیون جلد از آن به فروش رفته است. در عرض سه سال، سی و یک جایزه گرفته و سی و سه بار دیگ هم نامزد گرفتن جایزه شده است. جالب است بدانید که این آقای نویسندهی قدر، اصلاً خیال نویسنده شدن نداشته و فقط عاشق خواندن بوده است. اینجا دیگر باید بگوییم کار نیکو کردن از پر خواندن است. میگویند بچه که بوده، تابستانها با خانوادهاش به یک ویلای کنار دریا می رفتند؛ آنجا تلویزیون نداشتند؛ موبایل و کامپیوتر و اینترنت هم که اصلا نبوده، پس روزها شنا و ماهیگیری میکردند و شب ها کتاب میخواندند. پدر و مادرش هم عاشق کتاب بودند؛ خودش میگوید عشق به مطالعه را از آنها به ارث برده است. اندرو متولد سال 1949 در نیوجرسی امریکاست. دبیرستانی که بود شعر میگفت و یک بار یکی از دبیرانش آنقدر تحت تاثیر شعر او واقع شد که هم به او نمرهی بیست داد و هم تشویق کرد آن را به چاپ برساند؛ فوق لیسانس تعلیم و تربیت دارد و پس از کسب مدرکش هفت سال در مدارس دولتی شمال شیکاگو، تدریس کرده است. او در این مدت با آدمهای زیادی آشنا شده و یاد گرفت که چگونه به طور جمعی راجع به ایدههای بزرگ فکرکنند. به جرات میتوان گفت که بسیاری از کتابهایش را با استفاده از تجربیات همین هفت سال نوشته است. خودش میگوید: همهی کتابهای من از درون خاطراتم جان میگیرند؛ و ادامه میدهد: بیشتر شخصیتهایقصههای من آدمهای معمولی هستند که با روزمرگیها سرو کار دارند. آنها به دنبال پیدا کردن موقعیتی در دنیا و کشف حقایق و فایق آمدن بر مسائل هستند؛ و در این بین باید با هم دیگر تعامل داشته باشند، او می گوید: من تصور می کنم که خوانندگانم قسمتهایی از خودشان را در این متون میبینند، خصوصا داستانهایی که در مدرسه و یا درارتباط با مدرسه اتفاق می افتد. مدرسه، در قلب هر اجتماعی قراردارد؛ به همین دلیل انتخاب مدرسه به عنوان محلی برای رخ دادن حوادث ، در گروههای زیادی ایجاد همحسی میکند چون به هر حال همهی آدمها با تجربیات مدرسه سرو کار داشته اند. گاهی این همحسی بیشتر از حد است و مردم ممکن است بیشتر از آنچه در واقعیت هست، خودشان را در قصه ببینند؛ مثلا دوست پسر اندرو، نیک، فریندل را خواند و گفت: این کتاب را از روی شخصیت من نوشتهاید، مگر نه؟ اما این طور نبود. نویسندهی فریندل و خبر لندری، بخشی از خودش را در دو شخصیت معلم کتابهایش میبیند. او میگوید: روزهایی از دوره تدریسم بود که من دقیقا احساس آقای لارسن، معلم خبر لندری، را داشتم. آقای لارسن در شروع داستان از شغلش خیلی خسته شده بود، به حدی که در کلاس، به جای درس دادن، به روزنامه خواندن میپرداخت. روزهایی هم بود که او دقیقاًَ مثل خانم گینجر، معلم فریندل، فکر و عمل میکرد. خانم گرینجر اعتقاد داشت، کلمنتس هم مثل او در کلاس از یک دیکشنری بزرگ وبستر استفاده میکرد و به این کار اعتقاد داشت. خودش میگوید: فریندل از یکی از همین کلاسها بیرون جهید. من دیکشنری در دست ، داشتم با گروهی از بچه ها صحبت می کردم، که یک پسر کوچک پرسید: لغات درون دیکشنری از کجا میآیند؟ من سعی کردم توضیحی قانع کننده بدهم، اما آخرسر شکست خوردم و گفتم: خوب، مردم این کلمات را به وجود آوردهاند. مثلا ما برای نامیدن موجودی با دماغ خیس و چهار پا و یک دم جنبان به کلمهای نیاز داشتیم و به این دلیل از کلمه سگ استفاده میکنیم. و در ادامه خودکاری از جیبم در آوردم و گفتم: مثلا ما همه میخواهیم به این چیز بگوییم فریندل همینطوری این را گفتم. اگر بچه ها در کلاس بعدی آن را فریندل می خواندند، شاید بچههای دبستان دیگری هم چنین میکردند و بعد همینطور ادامه مییافت تا جایی که فرهنگ لغت نویسان متوجه می شدند واین لغت مصطلح را در فرهنگ لغت می آوردند؛ اما چنین نشد، و می خندد. اما چند سال بعد، همانطور که اندرو نشسته بود و فکر میکرد که چه بنویسد یکدفعه یاد این جریان افتاد و این طور شد که فریندل جان گرفت. بعدها روزی کلمنتس در حالی که مشغول جستجو در اینترنت بود، نا باورانه، کلمهی فریندل را دید. بعد یک جمعیت بینالمللی اینترنتی تشکیل شد تا کلمات جدیدی که نیازشان احساس میشود اما وجود ندارند، را ایجاد کنند. برای اینکه کلمهای در دیکشنری بیاید باید حد اقل پانزده میلیون نفر ازآن استفاده کنند و این جمعیت، با حمایت تک تک افرادش، این کار را انجام می داد. برگردیم به اواخر دورهی هفت سالهی کار درآموزش و پرورش اندرو؛ درآن زمان در آموزش و پرورش چندین بار ریزش نیرو پیش آمد و او نیمه وقت شد. شاید عدو سبب خیر شد چون او بارو بنه را بست و با همسر و پسر اولش که در آن موقع 5/2 سال داشت راهی نیویورک شد. دلش می خواست ترانهسرا بشود. پس در یک انتشارات کوچک کار گرفت. در اولین کتابی که نام او هنگام چاپ در آن ظاهر شد، عده ی زیادی نقش داشتند و یکی از آنها که نقش کوچکی در آن داشت اندرو بود. او سپس با همراهی یکی از دوستانش موسسهای برای واردرات کتابهای اروپایی با کیفیت بالا، راه اندازی کرد که نشر الفبا نام داشت. مدتی هم آنجا کار کرد؛ بعد در استودیوی کتابهای مصور مشغول به کار شد ودر آنجا شروع به نوشتن کتابهای مصور کرد. آنجا به عنوان مسئول فروش با عدهی زیادی سرو کار داشت که به او صنعت نشر و چم و خم این راه را یاد دادند. همینطور به عنوان سر دبیر با نویسندهها و تصویرگرهای خلاقی آشنا شد که دوستان باقی عمرش شدند و.... به همین منوال او روز به روز شکوفاتر شد. خوشبختانه اخیرا کتابهای فریندل و خبر لندری به فارسی ترجمه شده و توسط انتشارات دیبایه چاپ و منتشر گردیده است و بدون شک برای نوجوانانی که قرار است به جوانانی صاحب فکر، خلاق و کار آمد تبدیل شوند، هدیهی بسیار خوبی خواهد بود.
انتشارات: دیبایه
زمان انتشار: 1388
تعداد صفحات: 120
توضیحات تکمیلی
شمارگان | |
---|---|
نوبت چاپ | |
تصویرگر | |
مترجم | |
ويراستار | شیوا حریری |
طراح | |
پدیدآورنده |
تا به حال دیدگاهی ثبت نشده است.