سینمای مارتین اسکورسیزی
معرفی کتاب سینمای مارتین اسکورسیزی اثر مجموعه ی نویسندگان
کتاب «سینمای مارتین اسکورسیزی» مجموعه مقالاتی است که به کوشش سعید رحیمی و به همت نشر دیبایه به چاپ رسیده است. مارتین اسکورسیزی را در مقام کارگردان، فیلمنامه نویس، تهیه کننده، بازیگر و تاریخ دان سینما می شناسیم که عمری بر سر سینما گذاشته و زندگی اش با محبوبش، سینما، گره خورده است. او خودش را بیشتر از هر عنوان و واژه ی دیگری با عاشق سینما می شناسد و تعریف می کند. یک بار در جایی گفته بود: «سینما همه ی زندگی من است. همین و تمام!» همین یک جمله می تواند ژرفای علاقه ی او را به این دنیای بی حد و مرز و شگفت انگیز نشان دهد. عشق و علاقه ای که او را به فرهنگ متحرک و تاریخ زنده ی سینمای امروز تبدیل کرده است. او نشان داد که سینما فقط ساختن فیلم نیست. تاریخ و جغرافیایی دارد، روح و روانی دارد و چشم تیزبینی می خواهد که همه ی این ها را ببیند و کنار هم بگذارد. اسکورسیزی در زندگی سینمایی خود نشان داده که بی شک سینما یکی از چشم های تیزبینی بوده که دنیا را موشکافانه از پشت لنز دوربینش وا می کاود.
۲۸۰,۰۰۰ ریال
-
شاخ نبات توسط: ۱۵۰,۰۰۰ ریال
دلت خوش است ای صاحب فال؟/ پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت/ آدم اشتباه میکند، مثل آن سنگ که از بام خانه، فرود را سقوط کرد…/ خوشبختی فراموشیست، خوشبختی لحظهی مفرحی ست که نیز و هم نصایح فوق را/ به جوی بفروشم
مجموعهی شعر «شاخ نبات» سولماز نراقی با الهام از فالنامههای حافظ سروده شده است. سولماز نراقی، فارغالتحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه علامهطباطبایی، فعالیتهای حرفهای خود را در سه حیطه شعر، موسیقی و خط با تمرکز بر برقراری پیوند میان تظاهرات بصری، موسیقایی و ادبی کلام دنبال میکند. وی مینویسد: "سرودن این مجموعه برمیگردد به دورهای که پاکتهای کوچک فالنامه را با علاقه و توجه بیشتری دنبال میکردم. در آن وقت بیش از هر چیز شکاف آشکاری که از حیث زبان و جهانبینی میان دو متن همجوار – یکی شعر حافظ و دیگری تفسیر عامیانهی آن – میدیدم بازیگوشی شاعرانهام را تحریک میکرد تا چیزی بنویسم که یک راست در بطن این شکاف بیتوته کند با زبانی وامدار هر دو متن… هدف از خطاطی متن، اجرای زیباتر و به تعبیری «خوشگل»تر کلام- به رسم مألوف- نبوده است، بلکه بیش از هر چیز برآن بوده تا دیالوگی بصری را با متن برقرار سازد. در راستای این هدف کوشیدهام از امکانهای مغفول ماندهی خط و همهی چیزهایی که به حکم سنت، دورریز و چرک نویس تلقی میشوند و به حکم مدرنیسم، منسوخ، بهرهبرداری زیباشناسانه کنم".
-
تاجران توسط: ۱۲۰,۰۰۰ ریال
در این نمایشنامه که قصهای تئاتری است، داستانی به طور همزمان و به دو گونه برای تماشاگران تعریف میشود: سخنان راوی (تنها متنی که در این کتاب آمده) و سلسله ای از صحنههای صامت. راوی زنی است که داستان مشکلات روزمرهاش را میگوید: درد کمرش، رویاهای زن همسایه و دوستش، کارخانهی محلی که در آستانه ی نابودی است، از جنگ ممکن. آیا روایت او حکایت روزشمار بدبختی ست؟ اما صحنههایی که اجرا میشوند و متن راوی به تنهایی گویا نیستند؛ این صحنهها سخنان راوی را تکمیل و گاهی در ذهن مخاطب سوال ایجاد میکنند.حرف های راوی موضوعی ساده ندارند. گاهی صحنههایی که اجرا میشوند، سخنان او را تکذیب میکنند.تضمینی در اعتماد به راوی نیست. این حکایت با پوچگرایی راوی تعریف میشود. فراهنجار در واقعیت نفوذ میکند و رفتار اشخاص با گفتهها و عرف عمومی در تناقض هستند. هنرمندان این افسانه ی تئاتری، با اعمال طعنهآمیز و تراژیک، به یک کمدی سیاه روی صحنه جان میبخشند.
-
مرد نیزار توسط: ۱۵۰,۰۰۰ ریال
مرد نیزار رمانی کوتاه و ملهم از قصهای قدیمی است که قدرت قلم نویسندهی بزرگ ژاپن را مینمایاند. نشر دیبایه رمان مرد نیزار را در ۶۰ صفحه منتشر کرده است.
جریانی که از مدتها پیش تحت عنوان مدرنیسم، در بطن تمدن غرب نطفه بسته و درگهواره پرتلاطم زمان بربالیده و گستاخانه قدکشیده بود، بعدها به طوفانی بدل شد با سیلابهای بسیار که تمام دشتها و شاهراههای جهان را درنوردید، تندبادی توفنده که طومار نیرومند ترین و دیرینه سال ترین باورهای بشری را که ریشه دراعماق قرنها داشت، در اندک زمانی درهم پیچید و به طاق نسیان سپرد. سیلابی بس مهیب، آشکارا و شتاب آلود، کمر به انهدام همان ارزشهایی بسته بود که انسان مشرقی، اوراد آن را حرف به حرف، واژه به واژه و خط به خط درگوش اعصار زمزمه کرده و به آیندگانش سپرده بود.
و چنین شد که اندوختهای سخت پربار به سادگی از کف رفت؛ و مشرقی محجوب که شرم و وقار در رگ و پیاش ریشه داشت، همان که سمبل وفاداری به ارزشها و پایبندی محض به خانواده بود، در کوتاه زمانی به معاملهای زیانبار رضایت داد. آوازه دلربای مدرنیته، عشوه گرانه، حجاب چشمها و قلبهای مشرقیان شد و زیبایی نیرنگش چنان بود که درآغاز هیچ زبانی به افشاگری آن گشوده نشد.
اما مرثیه خوان دلخسته این ویرانههای ابدی، نوحه سرای مزار این زیباییها، همان شاعران و قصه سازان معاصرند؛ آنان که خود را عزاداران حقیقی فرهنگی شقه شقه شده میدانند و جنگجویانی مغموم را مانند که جنگ نکرده شکست خورده اند…
درشرق دور، در سرزمین آفتاب تابان، در ژاپن نیز به مانند سرزمینهای دیگر، بوده و هستند مردانی که پیوسته بار اندوه و حسرت آن روزهای ازدست رفته، آن بهشت گمشده را بردوش کشیده اند و باغربتی زهرآگین، روشنیهای روزگاران گذشته را که اکنون جز خاطرهای ازآن بجای نمانده است، به یاد میآورند.
دراین میان " جونیچیرو تانیزاکی" نامی آشناست، نازپروردهای دردکشیده، آشنا به ادبیات غرب و بیگانه ازآن؛ او که دراوان جوانی، کوتاه زمانی دل درگرو پیشرفتهای صوری غرب سپرده بود، خیلی زود به طنین توخالی آن پی برد و به دامان ارزشهای سنتی ژا پن برگشت.زندگی و آثار جونیچیرو تانیزاکی
"جونیچیرو تانیزاکی" در ۲۴ ژوئیه ۱۸۸۶ در توکیو زاده شد و در خانوادهای مرفه بالیدن گرفت. پدرش بازرگان بود. در دانشگاه سلطنتی توکیو تحصیلات پربارش را آغاز کرد ولی مرگ اسفبار پدر به سال ۱۹۱۰، او را به ترک تحصیل وا داشت. در همان سال، اولین داستان کوتاه جانکاه و رقتبارش را با عنوان "خالکوبی" در مجلهای که تعدادی از دوستانش در نشر آن همکاری داشتند، منتشر میکند.
داستان "روسپی زیبای دربار" و "خالکوبی" او(به شکل عنکبوت) غوغایی بپا میکند و او را به سمت نویسندگی سوق میدهد. در سال ۱۹۱۳ تمامی داستانهای کوتاهش را در مجموعهای با عنوان "شیطان" گردآوری میکند که با فوجی از انتقادات مبنی بر "غیر اخلاقی" بودن این داستانها مواجه میشود. در دورهای که سینما در حال جان گرفتن بود، بیوقفه به نشر درامها، کمدیها و سناریوهایی پرداخته و نمایشنامه "اسکاروایلد" با عنوان "انتخاب لیدی ویندرمر" را نیز ترجمه میکند. در "یوکوهاما" سکنی گزیده و با ساکنین خارجی به معاشرت میپردازد. در آنجا بود که سیمای پرعشوه وناز زنان مغرب زمین دلش را فریفت. بعد از آنکه در سال ۱۹۲۳ زمین لرزهای هولناک شهر را ویران میکند، ساکن "کانزی" میشود.ویرانیهای ناشی ازاین زمین لرزه دل و جانش را عمیقاً منقلب میسازد بنابراین تصمیم میگیرد تا به غرب و چین برود ولی بعد از سال ۱۹۲۴ به ژاپن باز گشته و در همان سال اولین رمانش را با عنوان "عشق دیوانه" منتشر میکند. این دوره دردناک و در عین حال طنزآمیز، او را به ازدواج با "جوجی کاوی" و "ناعومی"، خدمتکار جوانی که زنان غربی را الگوی خود ساخته بود سوق میدهد. باز زنی خائن و اغواگر قهرمان داستان "طعمگزنه" است: مردی به سه زن دل میبازد، یکی دو رگهای اروپایی – آسیایی، دیگری اشراف زادهای ملال انگیز وآخری زیبارویی اصیل. تانیزاکی بخش دوم زندگیش را به ترجمه "جنجی مونوگاتاری"، اثر کلاسیک "موراساکی شیکیبو"، رماننویس قرن یازده، به ژاپنی مدرن اختصاص میدهد. در سال ۱۹۴۳ انتشار شاهکاراش، "چهار خواهر"، ممنوع میشود؛ چرا که گمان میرفت کتابی ناشایست در زمان جنگ باشد. این داستان خانوادگی جذاب که زندگی چهار جوان ژاپنی خیلی متفاوت از هم را در ژاپن، بین دو جنگ ترسیم میکند، سرانجام بین سالهای ۱۹۴۶ و ۱۹۴۸ منتشر میشود. بعد از جنگ، تانیزاکی رمانهای متهورانه خود را که در آنها پیری، ناتوانی و مرگ را کانون توجه خود قرار داده است، منتشر میکند. در "کلید" (اعتراف وقیحانه)، یک استاد محترم دانشگاه، در سن جنون جوانی، دیگر تاب تحمل زن جوان افراط کارش را ندارد. بعد از آزمودن چندین محرک، در مییابد که حسادت محرکی ناسنجیدنی ست… "ماجراهای مجنونی پیر" به نقل فاجعه آفرینی پیرمردی میپردازد که عشق پیریاش میجنبد و دلباخته عروسش میشود، زنی باپیشه رقاصی وبی قید. این زن زیرک از بذل و بخششهای پدرشوهر بهرهها میبردو زندگانی پرتجملی برای خود دست وپا میکند. درعوض آزادیهایی محدود به پدرشوهر میدهد ولی این مجنون پیر همواره شور عشق و کامجویی درسر دارد و به کارهایی دست مییازد که واقعا اسفبارند.
تانیزاکی در ژوئن ۱۹۶۵ دار فانی را وداع میگوید، او اثری شگرف بجا میگذارد که در نظر همگان اثری کبیر در قرن بیستم ژاپن بحساب میآید.
به نکوباد یادش، جایزه تانیزاکی یکی از ارزندهترین جوایز ادبی در ژاپن تلقی میشود. آثار دیگر تانیزاکی عبارتند از "عشق دیوانه"، "کلید (اعتراف وقیحانه)"، "ماجراهای مجنونی پیر"، "چهار خواهر" و "اسواستیکا". وی از پیشاهنگان ادبیات مدرن در ژاپن تلقی شده وبعد از ناتسوم سوزوکی، شاید محبوبترین رمان نویس سرزمیناش باشد. وی دربرخی ازآثار خود، دنیایی تکان دهنده از جنسیت گرایی را به معرض نمایش میگذارد، برخی دیگر ازآثار که حال و هوای شهوانی کمتری دارند، ترسیم کننده تکاپوی زندگی خانوادگی جامعه ژاپن دربستر تحولات قرن بیستم میباشند.
درغالب موارد، شالوده اصلی داستانهای اورا جستجویی تشکیل میدهد که قهرمانان آن درپی کشف هویت فرهنگی خود بدان دست میزنند. جستجویی که طی آن، فرهنگ غرب و سنتهای دیرپای جامعه ژاپن، باهم تلاقی پیدا میکنند. نتایج حاصل ازاین قبیل تعارضات فرهنگی، پیچیده، کنایی و تکان دهنده اند.
تانیزاکی درمنطقه نیهون باشی از توابع توکیو درخانوادهای از تجار متمول شهر بدنیاآمده است. پدرش، مالک مطبعهای بود که توسط پدربزرگ جونیچیرو راه اندازی شده بود. دوران کودکیاش، همانگونه که خود اعتراف کرده، بانازو تنعم توام بوده، لیکن دوران بالندگی او مقارن بازمانی بوده که بنیه مالی خانواده بشدت تحلیل رفته است. تانیزاکی در دانشکده ادبیات دانشگاه سلطنتی توکیو پذیرفته شد اما درسال ۱۹۱۱ درپی عدم استطاعت درپرداخت شهریه ازآن اخراج گردید.
نقطه آغاز فعالیت ادبی وی به سال ۱۹۰۹ برمی گردد. نخستین اثر وی که نمایشنامهای تک پردهای بود، در نشریهای که به همت خود او پاگرفته بود، چاپ گردید. در نخستین سالهای فعالیت ادبی، تانیزاکی که شیفته غرب و تمام وجوه زندگی مدرن شده بود، دراین مسیر تاجایی پیش رفت که درسال ۱۹۲۲ به یوکوهاما نقل مکان نمود. ساکنین پرشمار یوکوهاما، همان مهاجرینی بودند که درخانههایی به سبک غرب سکنا گزیده وبا میل خود یک زندگی به سبک کولیان اختیار کرده بودند. چنین نگرش کولی وار به جهان، درپارهای ازآثار اولیه او منعکس شده است.
آوازه نام او، اول بار درسال ۱۹۱۰ با انتشار داستان کوتاه " خالکوب" درژاپن برسر زبانها افتاد. دراین داستان نقاش خالکوب تصویر بزرگی ازیک عنکبوت را روی بدن زن جوان زیبارویی نقش میزند. ازآن پس زیبایی زن به قدرتی شیطانی و ویرانگر مبدل میشود، قدرتی که درذات خود نیروهایی همچون شهوت پرستی و آزارگری را درهم سرشته است.
سرنوشت زنانه، مضمونی است که در بسیاری از آثار اولیه او نظیر "کودکان"، "راز" و "شیطان" به دفعات تکرار شده است. آثار دیگری ازوی که درزمان امپراطور تایشو انتشار یافت شامل SHINDO و ONI NO MEN هستند که از پارهای جهات زندگینامه خود نویسنده بشمار میآیند. او درسال ۱۹۱۵ تشکیل خانواده داد، ازدواجی که به ناکامی انجامید و تنش روحی ناشی ازاین شکست درآثار اولیه چندی چون " چراکه دوستش میداشتم" (1921) و رمان " درمیان مردان وخدایان"(1924) متبلور شده است. مضافا، درحالیکه بنظر میرسد برخی از دستنوشتههایش ملهم از اشخاص و جریانات واقعی زندگی شخصیاش باشد، بااین وجود تانیزاکی نویسندهای است که آثارش درقیاس باآثار سایر همقطاران ومعاصرین، ازرنگ و بوی زندگینامه نگاشتی کمتری برخوردار است. او مدت زمان کوتاهی درکسوت نویسنده سناریو برای کمپانی "جنبش سینمای ناب" درخدمت سینمای صامت ژاپن بود و ازاین رهگذر مقدمات ورود مضامین مدرنیستی را به دورن فیلمهای ژاپنی فراهم ساخت.
وی سناریوهایی برای فیلمهای " چوگان بازی غیرحرفه ای" (1922) و "شهوت شیطانی" (1923) نوشت که براساس اقتباسی از داستانی به همین نام نوشته یوئیدا آکیناری شکل گرفته بود.دوران زندگی در کیوتو
پس از زمین لرزه عظیم کانتو درسال ۱۹۲۳، تانیزاکی به کیوتو اسباب کشید وهمین مسئله باعث شد که محبوبیت وی درانظار خلق بشدت روبه افول گذارد. ویران شدن بناهای تاریخی توکیو، درکنار فقدان دوستان و همسایگان موجب تغییرات شگرفی در باورهای او شد و بدین سان علاقهای که وی درموسم جوانی به غرب و مدرنیته داشت به یکباره جای خود را به عشقی احیاشده درقبال زیبایی شناسی و فرهنگ ژاپنی بخصوص فرهنگ کانزایی ،منطقهای مشتمل بر اوزاکا، کوبه و کیوتو، داد.
نخستین اثر بلند داستانی که وی پس از فاجعه زمین لرزه به رشته تحریر درآورد، رمان بسیار موفق "نائومی" بود که کنکاشی است تراژیک- کمیک که پیرامون مسایلی چون طبقه اجتماعی، گرایشات جنسی و هویت فرهنگی صورت گرفته است. تانیزاکی با الهام از گویش مردم (اهالی) اوزاکا، رمان "مانجی" را نوشت که طی آن علاوه بر مضامین دیگر به مضمون همجنس گرایی زنان نیز پرداخته است. متعاقب آن اثر کلاسیک "حکایت کوموشی" به نگارش درمی آید که داستان مردی ست ازتوکیو که درجایی نزدیک اوزاکا ساکن شده و درکشاکش مدرنیزاسیون غربی و سنت ژاپنی رفته رفته به خویشتن واقعی خود دست مییابد. داستان " یوشی نوکوزا" (1931) حتی برغم اتخاذ فن روایت در ورایت که تمهیدی غربی درداستان نویسی است، تلمیحی دارد به تئاتر بانراکو و کابوکی و سایر اشکال باستانی (سنتی) ژاپنی.
طبع آزمایی او درسبکهای روایی با نگارش آثاری نظیر " تصویری از شونکین" و بسیاری آثار دیگر که تلفیقی از زیبایی شناسی سنتی و دغدغههای خاص نویسنده میباشند، به راه خود ادامه میدهد.
شوری که نسبت به ادبیات کلاسیک ژاپن درجان وی برانگیخته شده بود، عاقبت دربرگردانی که از آثار کلاسیک قرن یازدهم به زبان امروزی ژاپنی (ژاپنی رایج) انجام داد، به اوج خود رسید. این آثار عبارت بودند از:
"حکایت جانجی" وشاهکارش یعنی" خواهران ماکیوکا"؛ که داستان اخیر، شخصیت پردازی مفصلی است از چهار خواهر متعلق به خانوادهای ثروتمند از بازرگانان اوزاکا که شاهد پایمال شدن امیدهای زندگی خود در کوران حوادث سالهای جنگ دوم جهانی هستند. خانواده ماکیوکا، درفضایی کاملا شهری، با همسایگان و دوستان اروپایی خود روزگار میگذرانند بی آنکه از بحرانهای هویتی – فرهنگی شایع در شخصیتهای اولیه تانیزاکی خبری درمیان باشد.دوران پس از جنگ
پس از جنگ دوم جهانی، تانیزاکی با دریافت جوایزی چند در قلمرو ادبیات ژاپن، دوباره به اوج اشتهار رسید و تاپایان حیات، لقب بزرگترین نویسنده معاصر ژاپن را یدک کشید. درسال ۱۹۴۹ موفق به دریافت نشان فرهنگی ازسوی دولت وقت ژاپن گردید، همچنین پنج سال بعد یعنی درسال ۱۹۶۴ بعنوان یک عضو افتخاری آکادمی هنر و ادبیات آمریکا انتخاب شد، عنوانی که یک ژاپنی نخستین بار بود که مفتخر به احرازآن میشد.
اولین اثر وی بعد از جنگ دوم جهانی، "مادر کاپیتان شیگموتو" (1950-1949) نام داشت که مضمون آن درامتداد همان مضامین تکراری و تکان دهنده تانیزاکی مبنی برگرایش جنسی پسر به مادر میباشد. این داستان همچنین بازگوکننده مساله جنسیت (میل جنسی) درسنین سالخوردگی است؛ دستمایهای که درآثار بعدی او مانند "کلید"(1956) نیز مورد مداقه قرار میگیرد. داستان کلید رمانی است روانشناختی که درآن پروفسوری سالمند به نیت شعله ور ساختن امیال سردی پذیرفته خود، همسرش را وادار به ارتکاب سکس میکند. شخصیتهای تانیزاکی غالبا بازیچه خیالپردازیها وامیال شهوانی هستند. دریکی ازآخرین رمانهای او موسوم به "خاطرات یک پیرمرد دیوانه" (1962-1961) پیرمردی که خاطرات خود را مینویسد دچار سکتهای میشود که دراثر افراط درهیجانات جنسی حادث شده است. وی درخاطرات خود، هم به ذکر امیال گذشته خود پرداخته و هم تلاشهای فعلی خود را شرح میدهد که چگونه سعی دارد عروس خود را تطمیع کند تا درازای دریافت چیزهایی کم بها اقدام به تحریک جنسی او نماید.
تانیزاکی در سی ام جولای ۱۹۶۵، اندک زمانی پس از برگزاری جشن هفتاد و نهمین سال تولدش در منطقهای بنام یوگاوارا، واقع در جنوب غربی توکیو، بدرود حیات گفت.
بسیاری از آثار بجامانده از تانیزاکی بشدت شهوانی هستند، دراین بین مقدار انگشت شماری نیز مخصوصا حول محور شهوت پرستی میچرخند و میتوان گفت که رشتهای ازفلسفه پردازی کنایی (طنزآلود) بهمراه نوعی شوخ طبعی ذاتی، همه این آثار را بهم پیوند میدهد. گرچه تانیزاکی عمده شهرت خود را مرهون رمانها و داستانهای کوتاهش است، لیکن دستی نیز در سرایش شعر، نگارش نمایشنامه ومقاله داشته است. صرفنظر از همه اینها، تانیزاکی قصه گویی قهار و چیره دست بود.از تانیزاکی بیشتر بدانیم
تانیزاکی درمیان سایر نویسندگان ژاپنی، شخصیتی بود که به کاوش درتاثیر فرهنگ غرب برمیراث باستانی فرهنگ ژاپن، همت گماشت. بعدازانتشار رمانهایی باسبک نسبتا رایج، تانیزاکی به سیاق داستانسرایی سنتی و روایت تجربی روی آورد و باذکر اینکه هم درساحت خوانش و هم درقلمرو نگارش "به چیزی جز دروغ" علاقهای نداشته، براین نتکه اصرار ورزید که اساس و بنیان قصه بر"جعل" و دروغ استوار است.
" درجایی خواندم که مردانی که درجوانی سخت دلباخته زنان میشوند وقتی پابه سن میگذارند به تدریج به گردآوری عتیقه جات رو میآورند، سرویسهای چای خوری و آثار نقاشان جایگزین سکس میشود."
همانطور که ذکر شد خانواده تانیزاکی صاحب چاپخانهای بود که توسط پدر بزرگ تانیزاکی در نزدیکی محله علافان برپاشده بود. او از پدر بزرگش چنین نقل میکند:
"پدر بزرگ مرا که نوه آخرش بودم بسیار دوست میداشت، حتی درهمین سالهای اخیر گاهی ناگهان احساس میکنم که صدایش را میشنوم که نامم را صدا میزند: جونی جی، جونی جی درست همانطور که در کودکی ام زمانیکه زنده بود، صدایم میزد. یک عکس خیلی بزرگ از او همیشه درخانه در معرض دید بود، طوریکه چهره او را بخوبی بخاطر سپرده بودم و میتوانستم درذهنم مجسم کنم و هرموقع که دلم میخواست پدربزرگ را ببینم."
خانواده تانیزاکی پس ازاینکه به دفعات دچار بحران مالی شده بود، ثروت و رفاه پیشین خود را ازدست داده بود. تانیزاکی مادرش را که تا شش سالگی از پستان او تغذیه کرده بود سخت دوست میداشت. والدینش برغم مضیقه مالی، اورا درناز و نعمت پرورانده و بسیار به تماشای تئاتر میبردند. چندانکه دیری نگذشت که استعدادی برای نمایشنامه نویسی و هنرهای سنتی دراو پدیدار شد.
گفتنی ست همانگونه که ذکر آن رفت، یکی از موفق ترین داستانهای کوتاه او داستان "خالکوب" است که ردپایی از تاثیر بزرگانی چون ادگار آلن پو و اسکار وایلد درآن بچشم میخورد. او همچنین "تصویر دوریان گری"، شاهکار اسکار وایلد را به ژاپنی برگرداند. درداستان خالکوب، شخصیت اصلی که یک زن جوان است، همینکه روی بدنش خالکوبی میشود، دچار تغییر و دگرگونی میشود. درحالیکه دررمان اصلی یعنی اثر جاودان اسکار وایلد (تصویر دوریان گری)، تصویر شخصیت اصلی است که نشانگر انطاط اخلاقی سوژه است؛ در داستان تانیزاکی (خالکوب)، این طرح و نقشه استاد خالکوب است که موجبات دگرگونی ژن را فراهم میسازد.
" ایستاده درکناری، ماده عنکبوت درشتی را که برپشت دخترک خالکوبی کرده بود ورانداز میکرد و چون درآن دقیق شد دریافت که جوهر تمام زندگیاش را درآن خلاصه کرده است. اکنون که خالکوبی تکمیل شده بود، استاد نقاش از وجود خلائی بزرگ آگاه بود… برای آنکه زیبایی را به تو ارزانی دارم، ذره ذره روحم را دراین تصویر ریخته ام، ازاین پس درسرتاسر ژاپن زنی نیست که جلودار تو باشد! و دیگر بار هرگز ترس درتو راه نمی یابد و مردان همه، مردان همه پیش مرگ تو خواهند بود…"
مضمون زیبایی زنانه درکنار ثبات اخلاقی، دستمایه نوشتههای بعدی اوست که دراین بین داستان "گرداب" که طی آن زنی زشت در هیات راهبهای بودایی دراثر یک نقاش ظاهر میشود، قابل ذکر است.
تانیزاکی بعداز مهاجرت به اوزاکا که درآن دوران ناحیهای بس قدیمی وعقب مانده محسوب میشد، نقطه عطفی درحیات خود پدید آورد. درهمانجا بود که الگوهای غربی را به سویی نهاد و بنای موانست با ادبیات سنتی بخصوص اثری کلاسیک بنام "قصه جانجی" نوشته بانو موراساکی (۱۰۳۰-۹۸۰) را گذاشت.
رمان نائومی او داستانی است دنباله دار و محصول اواسط دهه بیست. مهندسی ۲۸ ساله بنام جوجی دل به عشق زن جوانی میسپارد که سرتاپا غرق در فرهنگ غرب شده است. به موازات رشد فزاینده شهرنشینی درژاپن، ژاپنیها و خارجیها مشتاقانه باهم درمی آمیزند، آئینها و رویکردهای فلسفی جدید ازهمه نوع به منصه ظهور میرسند و زنان و مردان مدلهای روز غرب را تقلید میکنند. شکی نیست در روزگاری که چنین اوضاعی حاکم است نوع رابطه زناشویی، بطرزی بی سابقه در جمیع جهات رو به تغییر و انحطاط میگذا
د. ( نقل از کتاب نائومی)
دررمان " حکایت کوموشی" پیرنگ داستان همچنان براساس اصطکاک موجود میان ارزشهای سنتی و فرهنگ مدرن طراحی شده و دو شهر توکیو و اوزاکا سمبلی ازاین تعارض ارایه میکند ( توکیو سمبل یکی و اوزاکا سمبل دیگری). قهرمان داستان که فردی است بنام کانامی خودرا فرزند زمان خویش میپندارد لیکن عاقبت درپی جریاناتی چند، دست از دنیای مدرن فرومی شوید.
زمان نگارش رمان " پروفسور رادو" (28-1925) که داستانی است شهوانی درباب استاد دانشگاهی مجرد و غیرعادی، مقارن با پایان ازدواج دوم اوست و این بار نوبت ماتسوکو، همسر سوم است که همچون خیل معشوقههای دوران زندگیاش، به کعبه آمال نویسنده مبدل میشود.
ره آورد سالهایی که تانیزاکی به غور و تعمق درتاریخ ژاپن پرداخت، آفرینش پارهای از زیباترین آثار اوست. "سرگذشت اسرارآمیز ارباب ماساشی" (1935)، ماجرای جنگهای داخلی قرن شانزدهم را دربرمی گیرد. دراین داستان بانو کیکیو به خونخواهی قتل پدر ومخدوش ساختن چهره قاتل به پا میخیزد اما برخلاف تصورش، مقصر اصلی، نه همسر او بلکه دلباخته او یعنی ارباب موساشی است که گرایشات نامتعارف جنسیاش شالوده و اساس کل داستان را تشکیل میدهد. تبلور تحسین و تمجید تانیزاکی از اوزاکای قدیم را میتوان در رمان "خواهران ماکیوکا" (1930) که نوعی بازآفرینی سبک و سیاق زندگی خانوادگی دراوزاکای دهههای ۱۹۳۰ میباشد، مشاهده کرد.
نخستین فصل این رمان درطی جنگ جهانی دوم به بازار آمد لیکن دستگاه سانسور دولت نظامی وقت از انتشار قسمتهای بعدی آن جلوگیری کرد. اما تانیزاکی کار نگارش را ازسر گرفت و باهزینه خود فصل اول را چاپ و نسخههایی ازآن را دراختیار دوستان قرار داد. در ۱۹۴۷ فصل دوم رمان مذکور منتشر شد و فصل سوم نیز اول بار بصورت داستان دنباله دار دریکی ازمجلات ژاپن بچاپ رسید.
گرچه تانیزاکی شخصیت همسر و سه خواهرزنش را بعنوان الگو دررمان "خواهران ماکیوکا"بکاربست- وخودنیز نقش جزئی میانه اثر ایفاء نمود- بااین وجود رمان مذکور را نمی توان در زمره داستانهای ROMANA CLEF ( داستانی که نامها و جریانات آن ما به ازای خارجی دارند) درشمارآورد. تانیزاکی قصد داشت که محیط فرهنگی روبه زوال اوزاکا، همچنین زبان مردم و نیز سبک زندگی روزمره طبقه متوسط آنرا ثبت و ضبط نماید. داستان خواهران ماکیوکا قصه چهار خواهری است که سعی دارند همسری مناسب برای یوکی کو، خواهرسوم، پیدا کنند. یوکی کو دختری است بااعتقادات سنتی که خواستگاران بسیاری را رد کرده و مجرد باقی مانده است؛ اما تائکو که جوانترین و متجددترین خواهر دربین آنهاست، بالاجبار باید طبق عرف جامعه منتظر بماند تا یوکی کو ،خواهر بزرگتر، ازدواج کند.
تانیزاکی در مقالهای تحت عنوان "درستایش سایهها" (1934-1933) به بیان عشق اندوه فزای خود درقبال آداب و سنن گذشته و نیز ته ماندهها و بقایای آن میپردازد ولو اینکه این آثار، آثاری معمولی و فرتوت بوده باشند. وی دراین مقاله روشنی زننده غرب را در تقابل باچهره گل آلود (ارزشهای) ژاپنی ارزیابی کرده و میگوید:
" من دست کم باید در ساحت ادبیات، این سایه سارها را که مدام از دستشان میدهیم حفظ کنم. دراین بنای باشکوه که آنرا ادبیات میخوانند سایه بانهایی استوار و دیوارهایی تاریک خواهم ساخت، آنگاه آن چیزها را که بیش ازحد روشن مینمایند، بدرون سایهها خواهم فرستاد و آرایههای نابجا را خواهم زدود."
تانیزاکی دررمان "کلید" (1965) داستان وصلتی را پیش میکشد که روبه زوال است؛ وصلتی که از مجرای خاطراتی که دوشادوش هم پیش میروند به محک آزمایش کشیده میشود.
" اگر اکنون برای اولین بار، خاطرات من به رابطه جنسی مربوط شود، آیا او دربرابر وسوسهها تاب مقاومت خواهد داشت؟ او ماهیتا فردی است مرموز، رازنگهدار، همواره گوشه گیر و اهل تجاهل. بدتر ازهمه اینکه او چنین منشی را به حجب و حیای زنانه تعبیر میکند. حتی اگر من درچند جای (نقطه) متفاوت کلید کشوی قفل شده ام را پنهان کنم، زنی مثل او ممکن است همه سوراخ سنبهها را به دنبال کلید زیرورو کند."
دوشخصیت داستان، بنارا براین میگذارند که از دفتر خاطرات خود بعنوان وسیله ارتباط متقابل استفاده کنند و درحالیکه تلویحا به خواندن یادداشتهای هم رضایت داده اند در ظاهر، عکس آنرا وانمود میکنند. این خاطرات موانعی را که سد راه تفاهم آنها شده پدیدار میکنند همچنین پرده از ماهیت مشکلاتی برمی دارند که حتی درجریان کنش مشترکی چون آمیزش جنسی موجب فاصله گرفتن آندو از همدیگر میشود. داستان کلید در سال ۱۹۵۹ از سوی فیلمسازان ژاپنی " کن ایچیکاوا" و "شنیتو براس" به قالب فیلم درآورده شد.
درداستان کوتاه "دزد"، تانیزاکی بار دیگر مضمون دروغ و راستی را مورد بررسی قرارمی دهد. راوی دانشجوی جوانی است که باتهام دزدی از رفیق خود مورد سوء ظن قرارگرفته است. درجایی از داستان میگوید:" این نکته نیز برای من روشن شد که اگر حتی پاکترین آدمها هم قراراست گرایشات غیراخلاقی داشته باشند، دراینصورت شاید من تنها کسی نباشم که خیال دزدی به سرش زده باشد."
درپایان داستان راوی ضمن اعتراف به جرم خود، درمقام دفاع ازخویشتن میگوید که او واقعیت را ولو بصورت تلویحی و غیرمستقیم بازگو کرده است.
شماری از داستانهای تانیزاکی درژاپن و سایر کشورها بصورت فیلم درآمده است. اودرسال ۱۹۴۹ به بهانه انتشار رمان "خواهران ماکیوکا" موفق به اخذ جایزه سلطنتی شد. وی سالهای آخر عمرش را بیشتر در کان زی سپری کرد.
درفاصله سالهای ۵۶-۱۹۵۵ خاطرات دوران کودکی او به شکل داستانی دنباله دار در یکی از مجلات ژاپن چاپ شد و بعدها نیز به سال ۱۹۸۸ بزبان انگلیسی انتشار یافت. -
برگی در سایه توسط: ۱۵۰,۰۰۰ ریال
هنگامی که صحبت از شعر ژاپنی میشود شاید اولین واژهای که به ذهن مخاطب خطور میکند شعر کوتاه "هایکو" باشد. شعرهفده هجایی هایکو کوتاه ترین قالب شعر در دنیاست. اقبال به هایکو ژاپنی آنچنان زیاد است که در حال حاضر به جرأت میتوان گفت که نسخههای غیر ژاپنی آن از نوع ژاپنی آن کمتر نیست. در کشور ما نیز ترجمههای متعددی از هایکو ارائه شده است و حتی علاقهمندانی نیز خود دست به خلق آثار هایکو زده اند.
اما غیر از هایکو، شعر آزاد ژاپن آنگونه که باید در کشور ما شناخته شده نیست. انگیزه ترجمه مجموعۀ حاضر، علاوه بر علاقۀ شخصی ، معرفی مشهورترین شاعران و شعرهای آزاد آنها برای پر کردن خلاء موجود بوده است.
بیشتر این مجموعه ترجمهای است از کتاب "شعرهای مشهور ژاپن" که مستقیماً از ژاپنی به فارسی برگرداندهام. غیر از شعرهای این کتاب، شعرهای دیگری را نیز به انتخاب خودم ترجمه کرده و به آن افزودهام. در مجموعۀ حاضر سعی شده است اشعار گوناگون از شاعران مختلف با سبک و سیاق متفاوت آنها معرفی شود تا علاقهمندان به شعر ژاپنی ضمن لذت بردن از این اشعار، کمابیش با ذوق وقریحه شاعران مختلف آشنا شوند. در ترجمه شعرها سعی شده است علاوه بر متعهد بودن به متن شعر، ترجمۀ آنها نثر متکلف نباشد.تأملی بر اشعار ضد جنگ شاعران معاصر ژاپن
نمونههایی که در کتاب «برگی در سایه» از شعر ضد جنگ ژاپن معرفی شده است معروفترین اشعار ضد جنگ در ژاپن به شمار میروند. لحن این اشعار گاهی گزنده و گاهی ملایم است. این اشعار از آن جهت گزنده است که آشفتگیهای اجتماعی حاصل از تحمیل جنگ بر جامعه و خرد شدن استخوانهای تک تک افراد جامعه ناشی از فشار جنگ را میرساند. فشار حاصل از جنگ وتبعات اقتصادی و اجتماعی حاصل از آن چنان است که شاعر ژاپنی نمی تواند از آن بی تفاوت بگذرد. به خصوص شعر ضد جنگی که در دوران نظامی گری و خفقان قبل از جنگ جهانی دوم سروده شده است از اهمیت زیادی برخوردار است. آن زمان زنانی که شوهرانشان را در جنگ از دست میدادند به جای گریه و زاری بر از دست دادۀ خویش باید خوشحال میشدند که عزیزشان را در راه وطن و امپراطور از دست داده اند. آنها مجبور بودند هق هق گریههای خود را فروبرند و خود را خوشحال نشان دهند.عصر یک روز
بهتزده و خاموش
با لباسهای مندرس برتن
کودکان را کول کنان
گروه گروه به استقبال جنازهای میروند
که از جنگ برگشـته
سربازان پرچم به دست تابوت را به دوش میکشند
زن مـردِ در تابوت،
اشکش را پنهان میکند
زن و فرزند دوست از دست رفتۀ من امّا
پشت تابـوت
غم از دست رفته را
چگونه بر دوش خواهنـد کشید
(اوئه میچو)اما رساترین فریاد را خانم یوسانو آکیکو Yosano Akiko در شعر "مرگ بی حاصل" برآورده است. این شعر در بحبوحۀ جنگ ژاپن با چین سروده شده است. آنجا که یوسانو خطاب به برادرش میگوید:
آه برادرم
تو را میگـریم
از مـرگ تو چیزی حاصل نشد
تویی که کوچکترین فرزند خانواده بودی
درد و اندوه پدر و مادرم بیپایان است
آنها خود شمشیر به دستت دادند
و آدمکشی را به تو آموختند
بیست و چهار سالهات کردند
تا آدم بکشی و کشته شویقسمتی از شعر یوسانو آکیکو در مذمت امپراطور ژاپن است که تا قبل از جنگ جهانی دوم تا حد خدا در بین ژاپنیها مورد پرستش بود:
امپراتور خودش به جنگ نرفت
خون شما را ریخت
کشته شـدن به خاطر یک وحشی
کسـی که به فکر شما نبود،
هیچ افتخـار نداشتانتشار این شعر در مجلۀ "مِی سه" در ۱۹۰۴ انتقادهای تندی را علیه یوسانو به راه انداخت. طوری که از طرف "اوماچی که گه چو(۱۹۲۵-۱۸۶۹)" شاعر و نقاد ادبی آن دوره، زن هرزه لقب داده شد. اما حامیان یوسانو آکیکو از مخالفان وی کمتر نبودند. آنها نیز در مخالفت با اوماچی مقالههای زیادی نوشتند. یوسانو آکیکو به خاطر این شجاعت در گفتار مورد تحسین قرار گرفت. طوری که آوازۀ یوسانو آکیکو به خاطر همین شعر ضد جنگ اوست.
اما شعاری هم هستند که در عین این که جریان آرامی دارند اما تراژدی ژرفی را با خود منتقل میکنند. این شعرها نه صحنۀ اسفبار جنگ را به نمایش میکشند و نه مرثیهای برای مرگ فرزند در جهنم جبهههای جنگ هستند. سربازانی که همراه با کشتیهای جنگی غرق در اقیانوسهای دور میشدند و اجسادشان طعمۀ نهنگها میشد. بلکه این اشعار تراژدی بیهودگی و آوارگی انسانهایی را نشان میدهد که در شهرها پشت جبهههای جنگ شاهد آثار ویران کننده جنگ بر بازماندگان بودند. زنان جوانی که هوس زندگی را از دست داده بودند. شرح سرگردانی انسان آوارۀ آن دوره است که همه روزه کشتههایی از جنگ به استقبالش میآمد و بمبارانهای متعدد تکههای سالم برجای مانده از دیوار شهرها را به تلی ازخاکستر تبدیل میکرد. شرح حال انسانهایی هست که مفهوم زندگی را گم کرده اند.
آن زمان که عطـر توت همه جا گسترده بود.
پدرم بازنگشت
فقط سـربازی بازگشت
ناشناس
عطـر میوۀ توت همه جا گسترده بود
و سایۀ سنگین سربازان بر این فضا سایه انداخته بود
بوی باروت میداد
بوی آدمکشـی
بویی تنـدی که تا آن زمان به مشامم نخـورده بود
پشت درخت توت خـزیدم
و بر خـود لرزیدم
میـوۀ توت خشک شد
و از درخت افتاد
ولی پدرم بازنگشت
هرگز!
حتی بوی پدر
(اوکاجیما هیروکو)شکست ژاپن در جنگ جهانی دوم و تبعات سنگین فقـر اقتصادی و مشکلات اجتماعی، بیکاری و بی خانمانیهای ناشی از آن چنان زیاد بود که نسل درگیر در جنگ را در خود سوخت. کسانی که کودکی یا نوجوانی خود را در دورۀ سرگردانی ناشی از جنگ سپری کرده بودند با دیدن حس خوشبختی نسل جدید، فرهنگ باز، هجوم اشیاء به زندگی ژاپنیها و ارزش شدن خوشگذرانی، مد و موسیقی جاز به جای شعارهای ناسیونالیستی و ایدوئولوژی فداکاری برای وطن و امپراطور که به برکت رشد اقتصادی و ثبات اجتماعی بعد از جنگ ژاپن حاصل گشته بود بیشترین تضاد را تحمل کردند.
زمانی که مـن در اوج زیبایی بودم
شهر مخروبه خالی از سـکنه بود
با آسمانی نیلی
زمانی که من در اوج زیبایی بودم
بسیاری از نزدیکانم رخت از این جهان فروبستند
جایی در کارگاه
در دریا
در جزیرهای ناشناخته
مـن با چه حسی میتوانستم خود را بیارایم
زمانی که من در اوج زیبایی بودم
کسی نبود تا از سر عشق
هدیهای پیشکشم کند
مردان غیر از احترام نظامی
چیزی بلد نبودند
با چهرههای معصوم
همـه به جبهههای جنگ شتافتند
زمانی که مـن در اوج زیبایی بودم
چیزی نبود شیفتهام کند
قلبم فولاد سـردی بود
دست و پایم درخشان از رنگ طلایی
زمانی که من در اوج زیبایی بودم
کشورم جنگ را باخت
جنگی احمقانه را
آستین پیراهنم را بالا زده
و در شهر سوت و کور قدم زدم
زمانی که مـن در اوج زیبایی بودم
موسیقی جاز بود که از رادیو پخش میشد
تشنۀ موسیقی بیگانه
ممنوعیت کشیدن سیگار را زیـرپا گذاشتم
زمانی که من در اوج زیبایی بودم
بدبخت ترین آدم دنیا بودم
دلگیر و بیهدف
پـس تصمیم گرفتم
تا میتوانم عمـر طولانی داشته باشم
تا من هم
مثل نقاش فرانسوی، "ژرژ روا"
بعـد از پیری
نقاشیهای بسیار زیبایی بکشم
تا شـاید عمر تلف شده را جبران کنم
(ایباراگی نوریکو)آنها به دنبال کسی بودند که مسئولیت بدبختیهای تحمیل شده به خود در دوران پیش را بپذیرد و در برابر آن همه ظلم و ستم جوابگو باشد. اما در واقع چنان کسی وجود نداشت. مجرمان جنگی درجۀ یک بعد از اتمام جنگ بلافاصله به جوخۀ دار سپرده شده بودند. بسیاری از فرماندهان جنگ خودکشی کرده بودند و یا در سرزمینی دور به جای برگشتن به سرزمین مغموم خود زندگی پنهانی را اختیار کرده بودند. ژاپن قدم در راه جدیدی گذاشته بود که ارزشهایش با ارزشهای زمان جنگ در جهت مخالف بود.
در این میان، ژاپنیها همانند "اینواوئه توشی او" بدون متهم کردن دیگری، لبۀ تیغ انتقاد را به طرف خود برگرداندند.اینواوئه توشی او!
یادت هست؟!
با توپ و تفنگ
گـرد و خاک زیر چکمهها به پا کنان
کدام روستاهای چیـن را درنوردیدی؟
چشـم تو
چه جنایتهایی را دید؟
گوش تو
چه نالههایی را شنید؟
دماغ تو
چه بوهایی استشمام کرد؟
و بالاخره دستان تو
مرتکب چه جنایتهایی شد؟
یادت هست؟
(اینواوئه توشی او)آنها خواستار بازگشت کودکی، نوجوانی و جوانی تلف شدۀ خود بودند. خواستار بازگشت پدران از دست دادۀ خود، خواستار بازگشت عزیزانی که بر اثر تشعشعات هستهای ناشی از انفجار اتمی هیروشیما و ناکازاکی در یک چشم به هم زدن دود شده بودند و تنها سایهای از آنها باقی مانده بود.
بشر از دست رفته را برگردان!
پدر از دست رفته را برگردان!
مادر از دست رفته را برگردان!
پیــر را برگردان!
کودک را برگردان!
مـن را برگردان!
انسانی که قرار بود از پشت من برآید را برگردان!
تا بشـر بر این کـرۀ خاکی است،
صلح پایدار را برگـردان!
صلح را برگـردان!
(توگه میوشی)عناصر طبیعی در اشعار ژاپن
توجه به طبیعت در دیدگاه شرقی و به خصوص ژاپنی در جهت بهره برداری هرچه بیشتر و بهتر بشر از طبیعت نیست. بلکه زندگی در کنار طبیعت و توأم با آن است. این نوع جهانبینی که منبعث از دیدگاه کنفسیوس چین، بودائیسم هند و شینتوئیسم خود ژاپن است در پی توفق و تملک طبیعت نیست. طبق این دیدگاه کلیه عناصر طبیعی از قبیل کوه و دریا و چشمه و جنگل و درخت و گل و سنگ دارای روح هستند و مورد تکریم و احترام. از همین جهت است که بشر طبیعت را در جهت کسب منافع سیری ناپذیر خود تصرف نمی کند.
این خصوصیت در شعرهای هوشینو تومی هیرو کاملاً مشهود است. وی که معلم مدرسۀ راهنمایی تاکاساکی بوده در هنگام تمرینات ورزشی از ارتفاع سقوط کرده، قطع نخاع میشود. وی با بدون این که نتواند دست و پایش را حرکت دهد قلم مو را در دهان گرفته شعر و نقاشیهای زیبایی خلق میکند.ساقۀ گل پیچک
به سادگی شـکست
هماننـد گردن من
اما دوباره از همانجا
جوانه زد و شـکفت
من هم
همان آبی را مینوشـم
که پیچک مینوشـد
همان نوری را میگیرم
که پیچـک میگیرد
پـس من هم
مثـل پیچک
ساقهای خـواهم داشت
نیــرومندشاعر ژاپنی همیشه به طبیعت دور و بر خود اهمیت میدهد.
من ازتعجب شاخ درمیآورم
وقتی میبینم که از ابر سیاه
باران سـفید میبارد
من ازتعجب شاخ درمیآورم
وقتی که میبینم کرم ابریشم برگ سبز توت را میخورد
ولی پیلهاش سفید میشود
من ازتعجب شاخ درمیآورم
وقتی که میبینم گل سوسن بدون دخالت کسی
میشکفد
من ازتعجب شاخ درمیآورم
وقتی از هرکه میپرسـم میخندد
و میگوید این که طبیعی است.حس نوستالژی شاعر به سنگی که پارسال رویش نشسته بود نیز نشأت گرفته از همین دیدگاه تکریم و احترام و همزیستی با طبیعت است.
امروز هم
به هوای کوه آمدهام
کجاست سنگی که پارسال رویش نشسته بودم.ذکر یک خاطره از واقعیتی که در ژاپن اتفاق افتاده است درک این مسأله را روشنتر میسازد.
در سال ۱۳۸۴ طی دیداری که از منطقه شهرستانی استان گیفو واقع در شمال غرب توکیو داشتم، سر راه خود به سد آبی رسیدیم که بر روی رودخانۀ "شووکاوا" ساخته شده بود. برای استراحتی کوتاه و استفاده از منظرۀ زیبای طبیعت اطراف توقف کردیم. طی این توقف کوتاه به تماشای نمایشگاه سد رفتیم. در این نمایشگاه دربارۀ تاریخچۀ چگونگی ساخت سد همراه با عکس توضیحاتی ارائه شده بود. چنان که معلوم بود محلی که دیگر زیر آب سد رفته بود روستایی بوده به نام "شووکاوامورا" با۱۷۴ سکنه. اهالی روستا در آغاز مخالف طرح سد سازی دولت بوده اند. ولی پس از کش و قوس فراوان، درخواستها و توضیحات بسیار دولت ژاپن مبنی بر عام المنفعه بودن سد برای عموم مردم و نیاز مبرم منطقه برای تأمین برق، اهالی روستا راضی به ترک محل سکونت آبا و اجدادی خود میشوند و برای همیشه از زادگاه خود به جای دیگری نقل مکان میکنند.
در این میان تنها چیزی که غیر از ترک خانه و کاشانۀ و گذشته و خاطرات زندگی خود برای اهالی روستا سخت بوده وداع با یک درخت کهنسال گیلاس بوده که در وسط آن روستا قرار داشته و هرسال برای مدت کوتاهی شکوفه میداده است. گروه ساخت سد از وجود این درخت کهنسال اطلاع مییابند و گروهی را جهت تحقیق و بررسی امکان انتقال این درخت به بیرون از روستا که قرار بود زیر آب سد برود تشکیل میدهند. گروه بعد از تحقیق و بررسی درخت مذکور را از روستا درآورده، به تپۀ نزدیک روستا انتقال میدهند. سال بعد وقتی که روستا زیر آب رفته بود درخت گیلاس پیرشکوفههای تازهای در میآورد. اهالی روستا با حضور در محل درخت مذکور با چشمانی گریان دور درخت گیلاس حلقه میزنند. و چنین شعری خوانده میشود:گیلاس پیر!
سرزمین مادری ام زیر آب رفته
باری تو زنده بمان!
و شکوفه بده!ازهایکو ژاپنی تا غزل توکیو
بهمن ذکی پور
تقریبا قریب به دو سده است که فرهنگ ژاپنی برای جامعه ی ایرانی رنگ و بوی دیگری به خود گرفته است. یعنی از زمان حکمرانی حاکمان قاجار تا دوران کنونی. در این صبغه و سابقه ی تاریخی، ژاپن عمدتا به چهار گونه بر ما صورت گری کرد. یکبار ژاپن پس از شکست روسیه خود را به عنوان قدرتمند ترین دولت آسیایی ، و دگر بار خود را به عنوان نیروی برتر فناوری آسیایی، و سوم بار خود را در قالب سریالهای احساس بر انگیزی که بر مذاق و مزاج هر ایرانی خوش میآمد، و در نهایت و به برکت ترجمه، پرده از ژرفای فرهنگ ژاپنی فرو افتاده، و ژاپن این بار خود را در چهره ی "ذن" و "هایکو" بر ما جلوه گر کرد.
ذن، پیش و بیش از هایکو در ایران مورد اقبال قرار گرفت، مترجمان و محققان نیز کمر همت را بر آن بستند تا ذن را به راستی و درستی به مخاطب پارسی زبان بشناسانند. ( اما، این که در این راه تا چه حد توش و توان آنها به ثمر نشسته، موضوعی دیگر است، و دگر دفتری را طلب میکند.) هنوز، آتش اقبال و ایضاح به ذن فروزان بود، که شور و شوقی دیگراز راه رسید و مورد پسند مترجمان و محققان و مخاطبان افتاد. این شور و شوق نو رسیده همان اشعار هفده هجایی هایکو بود. شعر هایکو نسبت به دیگر قالبهای شعری ژاپن از بخت بیشتری بر خوردار شد و یک تنه معرف و میدان دار شعر ژاپنی در ایران بود. سبب اقبال به این قالب مشخص بود، زیرا پیشتر ترجمانهای فارسی ذن فضا را بیش از پیش برای فهم و پذیرش هایکو مهیا ساخته بود. چه، اندیشه ی ذن و سرودههای هایکو چنان در هم تافته و تنیده اند که به دشواری میتوان آنها را از هم تمییز داد. ۱ زیرا "هایکو، مانند ذن، از "منی" به هر شکلی که اظهار شود بیزار است. از سوی دیگر، محصول هنر باید یک سره از هر صنعت یا انگیزه ی پست بر کنار باشد، چرا که میان الهام هنری و جان الهام یافته نباید پرده و حجابی باشد"2. ذن به نیکویی توانسته بود بستر عواطف سرودههای هایکو را فراهم آورد، وهایکو با بهره گیری از چنین پشت وانه ای، گوی سبقت را از سایر رقیبان خویش ربود. بعدها، رویکرد به هایکو چنان شد که ابتدا ترجمههای انگلیسی ، و سپس ترجمههای ژاپنی آن، روانه بازار باشد و مخاطبان خویش را مجذوب خود ساخت.
این اقبال و استقبال از هایکو با تمام محاسن خود معایبی نیز در برداشت. شاخص ترین این معایب رویگردانی و فراموشی سایر نحوهها و قالبهای شعر ژاپنی، خاصه شعر معاصر ژاپن بود؛ که البته و متاسفانه تا کنون نیز فقر کتابت در این زمینه رخ نمایی میکند.
اگر خطایی در بیان من نباشد، نخست بار دکتر هاشم رجب زاده بود که با تالیف و ترجمه کتاب " اندیشه و احساس در شعر معاصر ژاپن،چ۱۳۵۸) کوشید تا جلوه ی دیگری از اشعار ژاپنی را بر ما هویدا کند. دیگر اثر پر بها در این زمینه کتاب " شعرای بزرگ معاصر ژاپن است" که به همت استاد خانم "ناهوکو تاواراتانی" در این زمانه به طبع رسیده است.
شعر معاصر ژاپن عمدتا تحت تاثیر "اشکال آزاد" شعر قرار میگیرد، علاوه بر این تعداد قابل توجهی از آثار شعری اروپاییان به ژاپنی ترجمه و مورد پسند قرار میگیرند. البته نیک بایستی متوجه بود که " شعر اروپایی نه به عنوان یک "سرمشق" بلکه به منزله ی یک " کاتالیزور" تاثیر زیادی بر [شعر نوین ژاپن] میگذارد"3. این وجه از سخن سرایی ژاپنیها برای ما چندان که باید شناخته شده نیست. به غیر از آن دو اثری که در فوق ذکرش رفت. اخیرا نیز اثری دیگری با عنوان "غزل توکیو" این مسئولیت و مشغولیت را بر خود پذیرفته که در حد توان خود زوایایی دیگری از شعر معاصر ژاپن را بر ما آشکار سازد.
این اثر که به همت آقای بهنام جاهد زاده، که خود از محققان و مترجمان عرصه ی ادبیات معاصر ژاپن هستند، به روانی و بدور از هرگونه تکلف به پارسی برگردانده شده است.
جاهد زاده خود در مقدمه ی اثرش مینویسد" انگیزه ترجمه مجموعه ی حاضر، علاوه بر علاقه ی شخصی مترجم ، معرفی مشهورترین شاعران و شعرهای آزاد آنها برای پر کردن خلا موجود بوده است." خلاای که براستی نیاز به پر و بر طرف کردن دارد. این کتاب از امتیازاتی برخوردار است که
میتواند، تا حد توان خود این خلا را جبران نماید. چه؛ مساعی این اثر آن است که از دیوان شاعران نو پرداز، نو شعری را برچیند، و آن را بر مذاق و مزاج مخاطبان فارسی زبان گوارا سازد. بر چیدن این نو شعرها که از ۳۱ شاعر نو پرداز است موجب میگردد؛ تا خواننده کمتر زیر بمباران فکر، اندیشه، عاطفه و مضمون شعری یک شاعر قراربگیرد، بل، خواننده میتواند در میان این اشعار آزادنه سرودههای دل پسند خود را بیابد و به نیوشای هریک از آنها گوش فرا سپرد. چه، در این مجموعه اشعار هم جایی برای مخاطب انسان دوست و ضد جنگ یافت میشود، و هم جای برای مخاطب عارف پیشه و طبیعت دوست، و هم جایی برای مخاطب متجدد و مدرن گرا، و هم جایی برای انسانی که "اگزیستانسش" را فریاد میزند و میخواهد آن را از شر "نیهیلیسم" و پوچی در امان دارد. برای هریک از مسائل و موضوعات آمده مصداق و مثالی را از خود این کتاب نقل میکنم.۱- نمونهای از شعرهای انسان دوستانه و ضد جنگ:
عمـر فانی
سروده ی ساکامورا شین مین
این شعر نمونه ی بسیار خوبی است از اشعار انسان دوستانه در قالب شعر نوعمـر فانیسـت
بیائید عشـق بورزیم
حتی به یک شـاخۀ گل
عشقی بیپایان
گوش جان بسپاریم
به آواز یک پرنده
عمر فانیسـت
بیائید به هـوش باشیم
تا جیرجیرکی را زیر پایمان له نکنیم
بیشک سپاسگزارمان خواهد بود
عمر فانیست
بیائید یکدیگر را باخبر کنیم
از حال یکدیگر
پاسخ دهیم نامههای رسـیده را
عمر فانیسـت
بیائید تا میتوانیم
نیازمندان را دست گیریم
اول از نزدیکترین کسانمان
حتی اگر فقیـر باشیم
دلی دریایی داشته باشیم
عمر فانیسیت
بیائید لحظهای خیره شویم
به زیبایی گل
بیائید در عمر فانی
جان و دل بشوییم
در پرتوخورشید تابان
و ماه خندان
سـتارۀ درخشان چهار فصل
عمر فانیسـت
بیائید بکوشـیم برای داشتن جهانی بدون جنگ
برای سـرودن شعر
و اگر رفتیم،
برای آنهایی که بعد از ما میمانند
و برای فرزندان آیندۀمان
آرزو و امیدهایمان را بسرائیم.مرگ بیحاصل
سروده یوسانو آکیکو
یکی از جذاب ترین و تکانده دهنده ترین اشعار ضد جنگ در قالب شعر نو استآه برادرم
تو را میگـریم
از مـرگ تو چیزی حاصل نشد
تویی که کوچکترین فرزند خانواده بودی
درد و اندوه پدر و مادرم بیپایان است
آنها خود شمشیر به دستت دادند
و آدمکشی را به تو آموختند
بیست و چهار سالهات کردند
تا آدم بکشی و کشته شوی
در شهر ساکائی
کسی جز تو نبود
که بر جای پـدر بنشیند
آه برادرم تو را میگریم
از مرگ تو چیزی حاصل نشد
تو را چه نفعی داشت
یا خانوادهاترا
از مـرگ تو چیزی حاصل نشد
امپراتور خودش به جنگ نرفت
خون شما را ریخت
کشته شـدن به خاطر یک وحشی
کسـی که به فکر شما نبود،
هیچ افتخـار نداشت
از مرگ تو چیزی حاصل نشد
این پاییز را
پدر و مادر با آه و ناله سـرکردند
دلگیر از مرگ تو
موهایشـان سپید شد
امپراتور که داغ فرزند ندیده است
همسـر جوانت پشت در
صورتـش بر زمین
با آه و ناله تو را میخواند
فراموشت کند یا به یادت باشد؟
تازه عـروس چشم به راه
تنها امیدش تو بـودی
آه برادرم تو را مینالم
چرا که از مرگ تو چیزی حاصل نشد۲- نمونهای از اشعار عارفانه و طبیعت دوستانه:
بهار
سروده تاکامورا کووتارو
شعری است کوتاه و زیبا درباره ی وصف طبیعت
بهار پارسال
بهار امسال
زیر شکوفههای گیلاس باده خوردم
برآنم سال دیگر نیز چنین کنم
اگر درخت گیلاس پذیرایم باشد
بهار است
سروده یاگی جوکیچی
شعری است کوتاه درباره ی آسایش و طبیعت بهار
بهار است و
دراز کشیدهام در دشتی سبز
و خیرهام به آسمانی که آبیآبی استکاش
سروده کانه کو میسوزو
شعری کوتاه در قالب شعر نو با مضمون عرفانی
کاش کوه شـفاف بود
آن وقت میتوانستم
توکیو را از پشت آن ببینم
همانند برادرم که با قطار به توکیو رفت
کاش آسمان شفاف بود
آن وقت میتوانستم
آن پشت خدا را ببینم
همانند خواهرم
که فرشته شـد۳- نمونهای از اشعار متجدد و مدرن:
غــزل توکیـو
سروده تانیکاوا شون تارو
نمونه ی بسیار خوبی است از شعری با مضمون توصیفات عصر جدیددر کوچۀ بنبست سوگینامی، بچهها قایمموشکبازی میکنند
نمکهای جلوی در مغازۀ چی کوچی ذوب میشوند
توکیو مثل صفحهای از مانگاست که خوانده و دور انداخته شده
جلوی مغازۀ لباس فروشی کامهایدو، لامپهای نئون روشن و خاموش میشوند
زیر پل تاماگاوا قایق کنترل از راه دور غرق میشود
کنار خیابان اوکوبو، گل وحشی بینام و نشان میروید
از داخل حصار درختان سهتاگایا موسیقی باخ به گوش میرسد
در تنور نانوایی آئویاما نان پف میکند
توکیو بازدم سنگینیست
صبحدم لاشۀ بچه گربهای در مرداب شناور است
بولدوزر دولتی سنگها را پوست میکند
در اتاق عملی در هونگو مردمک چشم باز میشود
میلۀ فلزی حیاط مدرسۀ کوگانه زیر آفتاب بعد از ظهر میدرخشد
شیر آب ساختمانهای بساز بفروش تودوروگی نشـت میکند
توکیو نمیتواند چهرۀ کریهاش را پنهان کند
همه چیز زیبا رنگ دروغ به خود میگیرند
هر چیزی که مورد توجه قرار نگیرد به حال خودش میماند
همۀ چیزهای امروزی که دست پخت روح ماست
در روپّونگی عروسکهای قدیمی از پشت شیشه به آسـمان زل زدهاند
راننده تاکسی شینجوکو میگوید "نُچ!"۴- اشعاری با مضامین اگزیستانسیالیستی و فریاد از نیهیلیسم
مرغ دریایی و دریا
سروده کانه کو میسوزو
شعری است بسیار زیبا که رنگ و بوی پوچی زندگی در آن به خوبی مشهود استفکر میکردم دریا آبی اسـت
و مرغ دریایی سفید رنگ
اکنون که مینگرم
هم دریا و هم مرغ دریایی را خاکستری میبینم
فکر میکردم اینها را خوب درک میکنم
اشـتباه میکردم
همهاش دروغ بود
فکر میکنید دریا آبی است
و ابر به رنگ سفـید؟
همه چنین میاندیشند
شاید اشتباهی شده باشد
زنبور و خـدا
شعر زیر نیز سروده کانه کو میسوزو است
شعر زیبا و سادهای که به نحوی بیان گر مسئله وحدت وجود در عرفان استزنبور در گل
گل در باغ
باغ در دیوار گلی
دیوار گلی در شهـر
شهر در ژاپـن
ژاپن در جهـان
جهان در خـدا
و خدا در زنبور کوچکاز دیگر محاسن قابل توجه این کتاب، میتوان به شرح مختصر زندگی نامه، دفتر اشعار، مضمون و حتی چگونگی و چگونه سرودن شعر هر شاعر اشاره کرد.
چنین ویژگیای سبب شده تا مخاطب –هرچند به اختصار- با سراینده ی اشعاری که میخواند به نوعی احساس قرابت و نزدیکی بنماید. چه، خواننده هم با شاعر آشنا شده و هم این که متوجه است. شاعر چرا و برای چه شعری را سروده و یا اصلا چرا به شعر سرودن روی آورده. من باب مثال اشعار "هوشینو تومیهیرو" مصداق خوبی است بر این مدعا. زیرا او ابتدا معلم ورزش بوده، و بر اثر سانحهای ورزشی توانایی حرکت دستان و پاهای خود را از دست میدهد. او بی کار و نا امید نمی نشیند و قلم را به دهان گرفته و با ارادهای آهنین سرودههای خود میسراید. در تمامی اشعار قدرت اراده، توانایی و امید به زندگی به وضوح میدرخسند. مانند شعر زیر:ناخودآگاه
احسـاس کردم کسی نگاهـم میکند
ویلچـرم را چـرخاندم
پشت سـرم
گل کوچکی شکفته بـودهمان گونه که ذکر شد، وصف زندگی و چگونه شعر سرودن هر شعر –که توسط مترجم ذکر گردیده- موجب قرابت بیشتر خواننده با سراینده ی شعر میشود. کمتر کاری که در این گونه آثار به چشم میخورد، چه، معمولا در عمده آثاری این گونه کمتر دیده شده که مترجم شرحی از شاعر بیاورد و مخاطب را بیشتر با شاعر آشنا سازد.
مع الوصف، کتاب غزل توکیو که با کوششهای بهنام جاهد زاده ترجمه، و توسط نشر دیبایه به زیور طبع آراسته گردیده، اثری است در خور اعتنا، و ملا ءای است از خلاء شعر معاصر ژاپن در ایران، که میتواند به میزان توان خود صحنه را برای شعر معاصر ژاپنی فراهم آورد و به مخاطب پارسی زبان بگوید که در این پهنه چه میگذرد.
هر چند با این اوصاف چه نیکو میبود که متن ژاپنی سرودهها همراه ترجمان لطیف فارسی آنها به طبع میرسید. زیرا چنین امری سبب میگردید تا کتاب هم از اقبال و اعتبار بیشتری برخوردار گردد و هم این که منبعی مفید برای دانش آموزان و دانش آموختگان زبان ژاپنی محسوب میشد؛ و میتوانست تا حد امکان از فقر منابع ژاپنی زبان در ایران بکاهد. امید است تا با تدبیر مترجم گرامی این نقیصه نیز در چاپ بعدی جبران گردد.
به هر حال اثری دیگر از سرزمین آفتاب تابان در ایران مجال رخ نمایی یافت، و خلا دیگری را پر نمود، ولیک نیک باید آگاه بود که تمامی این توش و توانها راهی است برای هموار کردن آثاری دیگر جهت شناخت بهتر و دقیق تر تمدنی دیگر. -
تا به حال دیدگاهی ثبت نشده است.